گیلان صدر/ دکتر عباس نعیمی جورشری: اگر بپذیریم که آموزش رایگان حق عمومی بشر است در این صورت در باب نسبت آموزش و ساحت اجتماعی می توان سرفصل هایی تامل برانگیز گشود. آموزش در مجموعه ساختار اجتماعی چه جایگاهی دارد؟ تحت تاثیر طبقه اجتماعی چه تغییری می کند؟ آیا خصلت های اقتصادی زیستن بر فرماسیون آموزش اثر گذار است؟ این اثرگذاری در چه سطحی قابل بحث می باشد؟ این پرسش ها و پرسش هایی از این دست در جهان کرونا زده، جلدی نو بر تن نموده اند و نسخه ای جدید عرضه کرده اند. این نسخه ها در کشورهای کمتر توسعه یافته همچون ایران، نمود متفاوتی نیز دارند. در این رابطه نکات زیر قابل بحث است:
۱. در فهمی جامعه شناختی می توان از پنج نهاد ثابت در ادوار تاریخ بشر نام برد که زاینده دیگر نهادها بوده اند. خانواده، آموزش، اقتصاد، حکومت، دین. این پنج نهاد در خصلتی “فرامکانی” و “فرازمانی” قابل ردیابی هستند. از این حیث در همه بازه های تاریخی و در قلمروهای جغرافیایی مختلف حضور دارند. آنها اگرچه نمودهای متمایزی داشته اند و ریخت شناسی متنوعی را آشکار نموده اند لکن عناصر ثابت زیست اجتماعی بوده اند. بنابراین این ادعا قابل طرح است که عناصر مذکور دارای درهم تنیدگی ویژه ای می باشند بدان معنا که تغییر در هر کدام بر تجلیات دیگری موثر است. رابطه آموزش و اقتصاد نیز از این زمره خواهد بود.
۲. مباحثی نظری در تحلیل ساختار اجتماعی وجود دارد که تلاش می کند روابط اجزا را بر اساس “زیربنا_روبنا” توضیح دهد. مارکس اقتصاد را در جایگاه زیربنا می نشاند و سایر موارد را به خصایل روبنا ارجاع می دهد. البته این فهم از آرای مارکس ساده گرایی است لکن می توان با مسامحه آن را پذیرفت. دارندورف در نقد مارکس، قدرت را پاشنه آشیل بحث قرار می دهد که احتمالا دقیق تر است. پارسونز این خصلت را برای تک تک ساب سیستم ها قائل است. هگل _در جهتی دیگر_ جهان ذهنی را محل تاکید می داند. گرامشی بر هژمونی تاکید می نماید که از جنس فرهنگ و سیاست است. آنچه در این نظریه ها و نظریه های هم ردیف، قابل مشاهده است اینکه اقتصاد چه در جایگاه زیربنا چه هم سطح یا روبنا بر نهاد یادگیری اثر مستقیم دارد. آن را تحت شعاع قرار می دهد. کیفیت و کمیت آموزش در قالب معیشت شکل می گیرد. اگرچه تنهاعامل موثر نیست.
۳. نهاد آموزش در جهان جدید تحت الشعاع عقل مدرن قرار دارد. علم نوین خصلت هایی را به نمایش می نهد که متمایز از معرفت های کهن است. مدرسه و دانشگاه همچون ظرف هایی عمل می کنند که مسولیت شکل دهی ذهنی و آیینی را بر عهده دارند. تفکر را در مسیر تحقق کانالیزه می کنند. آداب جمعی را فرم می دهند. زیست انسانی را در قالب هایی نمادین برساخت می نمایند تا با همایشی بزرگ در مناسبات روزمره مواجه باشیم. گردهمایی شدیدا نمادین و آیینی که به جهان ذهنی، خصلتی پیچیده می دهد و در عین حال بر الگوهای تکرار شونده ای استوار است که همه چیز را به نمایشی ساده در می آورد. طبقه یکی از این الگوهای آیینی است که همه چیز انسان را دستکاری می کند. “امر انسانی” الزاما “امری طبقاتی” می شود از آنجا که به معیشت خویشتن گره می خورد. این الزام یک وجه نمادین و آیینی است بی آنکه چندان ارادی باشد. گویی معیشت و طبقه به مثابه یک قالب ذهنی عمل می کند که در سطحی خرد، رفتار فردی را می سازد و در سطوح میانی و کلان به بازتولید ساختار اجتماعی می انجامد.
. پدیداری پاندمی ها، نوع روابط اجتماعی و نتیجتا نوع ارتباطات آموزشی را تغییر می دهد. ظهور و بروز کرونا در سال اخیر بر این مدعا صحه نهاده است. جهان بشری ناگزیر از تغییر رویه اموزشی به سمت مجازی شد. شیوه های آنلاین و آفلاین آموزش جایگزین دیدارهای حضوری و کلاس درس شد. بااینحال این تغییر در کلیت جهان، برابر نبود. آنچنان که زیست آدمیان در کلیت جهان، برابری را منعکس نمی کند. کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه _با فقدان زیرساخت های ارتباطی از یک سو و تولید سرانه پایین تر از سوی دیگر_ طرحی متفاوت از فعل اجتماعی را نمایش دادند. سه ضلع شاگرد، مدرسه و خانواده، بازیگران اصلی این موقعیت بودند که نگارنده بر آن عنوان “مراسم آموزشی” می نهد. مراسم از این حیث که رفتارها با نوعی الگوهای نمادین همراه بوده که در استاندارد های مجازی از تعین یافتگی پیشین، خلاصی داشته است. مواجهه معلم و شاگرد، والد و شاگرد در موقعیتی به نام درس همچون مراسم عشای ربانی مسیحیت عمل نموده اما مراسمی که از تقدس مذکور تهی است و امر روزمره، اتمسفر آن را سامان می دهد. این مراسم تحت تاثیر خصایل طبقاتی، مختصات خود را تعریف نموده است.
۵. “مراسم آموزشی” در ایران عهد کرونا، خصلتهای معیشتی را بازتولید نموده است. سالهای پایانی دهه نود در قبض ارتزاق قرار گرفته و از بسط سفره خانوار خبری نبوده. این امر بر کوچک شدن بسته معیشتی خانوار دلالت دارد. تصاویر دردناک این انقباض، در انبساط طبقه نیازمند و فقیر عیان شده است. طبقه فرودست، بزرگ شده و طبقه متوسط لاغر گردیده. انسان ایرانی در بزنگاه معیشت و آموزش بیش از پیش “حاشیه ای” گشته است. دور افتاده از رفاه و یادگیری در تبعید نان و دانایی. دانش آموز این “مراسم” در فقدان ابزار آموزشی مناسب (موبایل و اینترنت) از نقش حقیقی خود دور مانده و از حق خویش کمتر بهره مند شده است. تعداد خانوارهای ناتوان در تهیه امکانات مناسب آموزش مجازی، چشمگیر است. این در حالی است که آمار دانش آموزان شاغل رو به فزونی نهاده و تعطیلی مدارس و مهاجرت تدریس به فضای مجازی، توامان به اشتغال کودکانی انجامیده که در نان آوری خانواده سهیم هستند. آنها طردشدگان آموزش در جبر معیشت می باشند. اشاره های خشن واقعیت که از جنس فقدان است. این نمونه ها در بافت روستایی و حاشیه شهری فزونی دارد.
۶. “تجربه زیسته” در کنج خیابان چمباتمه زده است. برف می بارد. جاده می خواهد سفید پوش شود. راه روستایی می خواهد سفید پوش شود. تعمیرگاه های بدون قاب، بدون ویترین، بدون عایق، در کنج جاده رژه می روند. جاده از کنارشان رژه می رود یا آنها از کنار جاده؟ انسان در زمان عبور می کند یا زمان در انسان؟ روح جاودانگی فقر از سیمای ساختمان ها می بارد. در عبور اتومبیل ها، کسی بر گذر ایستاده. در انتظار ماشین های مسافربر. در انتظار خودرویی که بایستد و او را از این “موقعیت” به موقعیتی دیگر برساند. در آن واحد تصمیم می گیرم. ترمز می کنم. بلکه از سرما رهایی یابد. از انتظار رهایی یابد. به اشتیاق می آید. می رسد. درب را باز می کند. هنوز ننشسته با شوق می گوید: “عه! آقا شمایید!”. نگاهم صدا را کندوکاو می کند. قد کودکانه لای درب نیمه باز خودرو ایستاده. “محمد” است. دانش آموزم که باید در کلاس درس باشد در تعمیرگاه خودرو بین دو روستا کار می کند. اینجا وسط این جاده ی آزگار و مزارع اکنون خالی از برنج! همدلانه حرف می زنیم. میگوید : ۸ صبح تا ۱ ظهر، ۳ بعدظهر تا ۹ شب کار می کنم. می گویم: می دانی تو برای من بسیار محترمی؟ چهره اش می خندد. با او می خندم و درونم می گرید. برف، پیام شادی نیست برای دست های کارگر! پیام سفیدبختی نیست برای سیاهی گریس روی لباس محمد! برف مساله آموزش و اقتصاد را تشدید می کند.
۷. در یک جمع بندی می توان اذعان داشت نهاد آموزش تحت الشعاع بحران معیشت، گرفتار بحران مضاعف شده است. فقر بر سپهر آموزش سیطره یافته است. امر یادگیری _خاصه در ادوار مدرسه_ تضعیف گشته. این تضعیف، تا حدود زیادی متاثر از تغافل های اقتصادی و جامعه شناسی توسعه است که در بزنگاه کرونا و فقدان زیرساخت های ارتباطی، واقعیت خود را عریان کرده. اکنون نهاد آموزش در مهلکه ای قرار دارد که هر سه ضلع معلم، اولیا و دانش آموز را خسته و فرسوده نموده است. همیاری این نقش های سه گانه، سازنده و فرصت آفرین خواهد بود؟ بله! اما گشایش عمده، در اصلاح ساختار طبقاتی و تقویت توان رفاهی خانوارها قرار دارد.
به قلم: دکتر عباس نعیمی جورشری-جامعه شناس و مدرس دانشگاه