گیلان صدر،عباس نعیمی جورشری (جامعه شناس): جامعه ایرانی در حالی وارد قرن جدید خورشیدی شده که شرایط متفاوتی از مناسبات دولت-ملت را تجربه می کند. ازدحام فشارهای محیطی به این پرسش دامن می زند که جامعه ایرانی به کدام رفتارهای جمعی روی خواهد آورد؟ برای پاسخ به این پرسش نکات زیر قابل تأمل است:
۱. پژوهش های جامعهشناختی بستری فراهم می کند که بر اساس آن می توان از افزایش شکاف های اجتماعی ایران سخن گفت. هشدار جامعه شناسی نسبت به شرایط آنومیک و فروپاشی اجتماعی بر این بستر قابل فهم است. در برخی موارد این افزایش تا حدی بوده که احتمالا بتوان از کلیدواژه «گسل اجتماعی» استفاده نمود. این امر در تعارض با «کارکردهای تضاد» قرار دارد. در واقع با موقعیتی مواجه هستیم که تضاد به عنوان عنصر ضروری جامعه برای پویایی و حرکت، به مقوله ای بحرانی متحول گردیده است. در اینجا با حداقل پنج شکاف عمده مواجه هستیم که در ساحت های سیاسی، اقتصادی، دینی، قومی و جنسیتی قابل تفکیک هستند. برخی ساحت مرکز-پیرامون را نیز بر این موارد می افزایند. هرکدام از این ساحت ها درون خود احساس «تبعیض» را پرورش می دهند. یعنی فرد در سیطره آنها به تجربه ای از تبعیض می رسد؛ درک کمتر دیده شدن و کمتر سهیم بودن! این احساس فردی در عددی بزرگ، مبدل به احساسی جمعی می شود و شده است. اینگونه گسل های مذکور در جامعه ایرانی فعال شده اند تا بحرانی فراگیر مشاهده شود.
۲. مرتون جامعه شناس مکتب کارکردگرایی ساختاری در بحثی نظری تلاش نموده همنوایی و گسست اجتماعی را به عنوان دو قطب توضیح دهد. اما او در دوقطبی گرفتار نمی شود و براساس اهداف و وسایل نهادین، طیف بندی متناسبی ترسیم می کند. در این دستگاه نظری، مردم در مواجهه با اهداف توصیه شده توسط نظام و ابزارهای اجتماعی مشروع، به چند شیوه عمل می کنند.
۲.۱. هم نوایان: آنها هم اهداف اجتماعی را می پذیرند و هم ابزارهای رسیدن به آن اهداف را.
۲.۲. نوآوران: آنها اهداف مرسوم را می پذیرند اما وسیله های مرسوم را کنار می نهند و راه های دیگری برای نیل به هدف تعریف می کنند.
۲.۳. مناسک گرایان: آنها اهداف را نادیده می گیرند در عوض ابزارها و روش ها پررنگ می شود.
۲.۴. واپس گرایان: آنها نه اهداف اجتماعی را درونی می کنند و نه روش های مرسوم را می پذیرند. هردو از نظر خارج می گردد.
۲.۵. شورشیان: آنها تلاش می کنند اهداف جدیدی را جایگزین اهداف حاکم کنند. همینطور تلاش می کنند روش های نویی را بجای روش های پیشین تعریف نمایند. آنها مانند گروه چهارم اهداف و ابزارهای موجود را طرد می کنند اما برخلاف آنها منفعل نیستند. آنها در پی تاسیس نظمی جدیدند.
۳. اگرچه دستگاه نظری مرتون عمدتا در حوزه آسیب های اجتماعی و فرهنگی به کار می روند اما می توان از الگوی عمومی آن برای تحلیل رفتار مردم و حکمرانان نیز بهره برد. با توجه به الف. تحولات نظام حکمرانی در دهه های پیشین و ب. بافت اجتماعی کنونی ایران در دهه پنجم پس از انقلاب، می توان گروه های جمعی را در پنج رده فوق الذکر به تحلیل نشاند. در واقع مناسبات ملت با دولت در این الگوها قابل ارزیابی است.
۳.۱. بخشی از بدنه اجتماعی در زمره همنوایان قرار دارند. آنها اهداف تعیین شده برای نیکبختی را پذیرفتهاند و راه های رسیدن به آن را نیز قبول نموده اند. بدنه اجتماعی ایدئولوژیک که پایگاه اصلی حاکمیت هستند در این زمره قرار دارند. سبد رای انتخاباتی جریان موسوم به اصولگرا ازین مجموعه است.
۳.۲. بخش دیگری از بدنه اجتماعی در زمره نوآوران هستند. آنها در مناسبت خویش با حکمرانی، اهداف ارزشی را می پذیرند اما در روش ها مناقشه دارند. طیف موسوم به اصلاح طلب در این مدل عمل می کنند. بخشی از انها در دو دهه اخیر ریزش داشته اند. این ریزش ها در چند عطف تاریخی از جمله تیر ۱۳۷۸، سلسله رویدادهای ۱۳۸۸ انجام شده. همچنین این روند در سالهای ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ افزایش یافته است. بااینحال بخشی ازین بدنه اجتماعی همچنان بر الگوی رفتاری پیشین دوام دارند مانند حامیان «ائتلاف جمهور» در انتخابات اخیر.
۳.۳. بخش سوم و چهارم بدنه اجتماعی فارغ از مباحث حکمرانی زیست می کنند. گروه سوم زیست سنتی دارند بدون آنکه نسبت به نهاد قدرت و توصیه های آن در سطح هدف-وسیله، موضع فعال داشته باشند. مذهبیون سنتی یا توده های سنت گرا از این دسته هستند. آنها در بازه های زمانی مختلف، کنش های متمایزی نسبت به نهاد قدرت دارند. اگرچه عمدتا به همنوایان نزدیک می شوند از هویت ایدئولوژیک آن بدنه متمایز هستند. بهعنوان مثال طرفداران محمود احمدی نژاد که در دهه پیشین، بخشی از سنخ همنوایان بودند در یک چرخش درون ساختاری اکنون از طیف ایدئولوژیک متمایز می باشند.
۳.۴. بخش چهارم بدنه اجتماعی نسبت به حکمرانی و ماهیت دولت-ملت بی تفاوت اند. معتادان مواد مخدر، روان پریشان و مجانین ازین زمره اند.
۳.۵. بخش پنجم ذیل معترضان علیه نظم موجود معنا میابند. این بدنه اجتماعی، اهداف و وسایل نهادین تعریف شده توسط سیستم را نمی پذیرند. آنها در پی تعریف اهداف جدید و روش های نو هستند.
به نظر می رسد ظهور و بروز این بدنه در سالهای اخیر افزایش یافتهاست. با اینحال تجلیات آنها متنوع می باشد. مشاهدات جامعه شناسانه بیان می دارد که «امر اعتراضی» یا آنچه مرتون شورش می نامید دارای سطح بندی است. احتمالا می توان برای این بدنه اجتماعی، طیف بندی رفتاری زیر را در نظر گرفت.
۳.۵.۱. احساس ناخرسندی درونی و ابراز آن در مقام زبان در عرصه خصوصی
۳.۵.۲. احساس ناخرسندی درونی و ابراز آن در مقام زبان در عرصه عمومی
۳.۵.۳. احساس خشم درونی و ابراز آن در مقام زبان در عرصه خصوصی
۳.۵.۴. احساس خشم درونی و ابراز آن در مقام زبان در عمومی
۳.۵.۵. احساس خشم درونی و ابراز آن در مقام عمل در عرصه عمومی
آنچنان که مشخص است این طیف بندی بر حداقل سه مولفه قرار دارد یعنی «شدت احساس»: ناخرسندی/خشم، «سطح برونداد»: بیان/عمل و «نوع عرصه»: خصوصی/عمومی.
۴. می توان با تکیه بر جامعه شناسی سیاسی نشان داد که مناسبت ملت و دولت در دهه های گذشته تغییر یافته است. در این دستگاه الف. نظم رفتاری حاکمیتی و ب. نظم رفتاری مردم دو عنصر راهنماست.
۴.۱. نظم کاریزماتیک دهه نخست انقلاب مقبول حاکمیت و عامه جامعه بود.
۴.۲. جامعه در مرحله پساکاریزما، تلاش نمود به سمت عقلانیت مدنی حرکت کند. این تلاش از طریق توسعه اقتصادی و سیاسی رهگیری شد و اگرچه تجلیاتی یافت، هرگز به تثبیت نرسید. این امر تاحدی ناشی از تضاد الگوهای نظری حکمرانی بود.
۴.۳. در مرحله سوم این جدال ادامه یافت که با افت خیز مناسبات جامعه و دولت قابل رصد است. الگوی حکمرانی گاه برچسب حامی مستضعفان گرفت مانند دولت نهم و دهم و گاه برچسب توسعه مانند دولت یازدهم و دوازدهم. بااینحال رفتار جامعه نسبت به نهاد قدرت از الگوی عقل مدنی و حق شهروندی عقب نشینی ننمود. این در حالی رخ داد که فشارهای اقتصادی به تضعیف طبقه متوسط انجامید و مطالبات عمومی، محتوای معیشتی یافت. باید توجه داشت این مطالبات اقتصادی در پس «ذهنیت جمعی» خویش، وجه مدنی را حفظ نموده است و هربار فرصت طرح آن را جستجو می نماید. در واقع این ذهنیت مدنی قابل حذف نیست.
۴.۴. اکنون به نظر می رسد ایران در مرحله ای نو از مناسبات جامعه و حکمرانی قرار دارد. الگوی نظری دولت مندی در ایران به سمت نظمی گرویده که از آن با عنوان «دولت اسلامی» یاد می شود. می توان این الگو را مرحله ای جدید از رفتار حکمرانی دانست که از نظم نظری پیشین متمایز است. این رویکرد مایل است نظم نویی را در سطح هدف-وسیله تاسیس کند. این همان «مکان تاریخی» است که رفتارجمعی بدنه های اجتماعی فوق الذکر اهمیت میابد!
۵. در یک جمع بندی می توان اذعان داشت الگوی رفتاری دولت-ملت وارد مرحلهای جدید شده است. در این مرحله علاوه بر مناسبات بینالمللی -که موضوع این یادداشت نبوده- سیاستگذاری داخلی اهمیت دارد. این سیاستگذاری، تعیین کننده الگوی رفتارجمعی در ساختار اجتماعی است. نقش آفرینی الگوی مردمی اول به عنوان پایگاه دولت مهم می باشد. بااینحال الگوی رفتاری پنجم مهمترین الگو در تعیین شرایط اجتماعی کشور خواهد بود. این الگو به سمت پررنگتر شدن حرکت می کند خاصه اینکه اثرگذاری گروه دوم کاهش یافته است. طرح هرگونه نظم جدید (هدف-وسیله) یا تثبیت نظم پیشین در گرو جهتگیری جمعی این طیف خواهد بود. بنابراین در این فرآیند، فرصتها و تهدیدهای بسیاری برای کلیت ایران وجود خواهد داشت.