براساس آمار اعلامی سازمان ثبت احوال کشور، در استانهای تهران، البرز و مازندران به ازای هر دو ازدواج، یک طلاق صورت میگیرد، به طوری که نسبت ازدواج به طلاق در دو استان تهران و البرز پایینترین تعداد در سطح کشور است.
یک فقیر مطلق به ازای هر سه ایرانی؛ صدای فروپاشی جامعه را نمی شنوید؟
گزارش پایگاه اطلاعات رفاه ایرانیان نشان میدهد؛ در سال های اخیر، مساحت زیر خط فقر به شدت افزایش یافته تا جایی که از هر سه نفر در ایران، یک نفر فقیر است؛ تازه باید در نظر داشته باشیم که در این پایش، شاغلان فقیر را در نظر نگرفتهاند؛ که اگر در نظر گرفته شود، از آن دو نفر، یک نفر دیگر نیز قطعاً فقیر واقعی است.
یک ترک تحصیل از هر سه دانش آموز؛ صدای فروپاشی جامعه را نمی شنوید؟
تا آغاز سال تحصیلی جدید یعنی ۱۴۰۱ ـ ۱۴۰۰ فقط یک هفته باقیست، اما سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی کشور اعلام کرد “هنوز ۲ میلیون و ۱۱۰ هزار دانشآموز نسبت به خرید اینترنتی کتابهای درسی خود اقدام نکردهاند.”
سال گذشته نیز رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور اعلام کرد “با وجود اهمیت آموزش مجازی، هماکنون ۳۰ درصد دانشآموزان یعنی حدود پنج میلیون دانشآموز، از وسایل هوشمند آموزش بیبهره هستند.”5 میلیون دانشآموزی که امکانات آموزش هوشمند ندارند و خطر افت تحصیلی و ترک تحصیل آنها را تهدید میکند، به باور صاحب نظران این درد اگر علاج نشود، در سال های آینده به بحرانی فرهنگی و اجتماعی تبدیل میشود.
امروز این سه آسیب و بحران، خانواده های ایرانی را به صورت جدی و فراگیر تهدید می کند. خانواده کوچک ترین ومهم ترین نهاد هر جامعه ای به شمار می رود که علیرغم همه بحران ها و دگرگونی هایی که با آن روبرو هست، اگرچه به قول آنتونی گیدنز “نمی توان گفت که در آستانه زوال وفروپاشی کامل قرار دارد” اما به شدت در معرض آسیب است و صدای فروپاشی آن از برخی جوامع به گوش می رسد.
نهاد خانواده در ایران، اگر چه همچنان نفس می کشد، اما در بسیاری از موارد، دیگر آن انسجام سابق را ندارد و برخی کارویژه های آن، از جمله کارکردهای حمایتی، عاطفی و هویتی خانواده در حال کم رنگ شدن است و زندگی مشترک، دیگر الزاماً تصویری از خوشبختی و آرامش نیست.
این روزها خانواده در ایران، زاویه های تاریک و الگوهای خشن خود را بیشتر نشان می دهد. از انواع خشونت عاطفی و شکل های مختلف طلاق گرفته تا در نهایت جدایی مطلق. اگر چه هنوز نمی توان گفت نهاد خانواده در ایران در آستانه فروپاشی و یا زوال هست اما امروز شاهد تغییرات گسترده ای در ماهیت ازدواج وخانواده در ایران هستیم و آهنگ این فروپاشی از زیر پوست شهر شنیده می شود.
اگر صنعتی شدن تاثیر ژرفی بر الگوی خانواده در غرب گذاشت، در ایران اما ” فقر” ساختار والگوهای خانواده را به شدت بهم ریخته است و از شکل خانواده گسترده به هسته ای و از چند همسری به بی همسری، ازدواج سفید، ازدواج های مکرر غیر رسمی و الگوهای دیگر در حال گذار است.
نگرانی از کاهش جمعیت و غالب شدن جمعیت سالخورده، یکی از جدی ترین مسئله های امروز ایران است. به خاطر این نگرانی، الگوهای مالی جدیدی برای تشویق به فرزند آوری و افزایش از ازدواج در جامعه ایجاد شد و از الگوهای سنتی چون “کودک همسری” حمایت شد.
در تشویق به فرزندآوری ” بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران براساس بند ث ماده ۱۰۲ قانون برنامه ششم توسعه مکلف شده است برای متولدین سال ۱۴۰۰ به بعد، «تسهیلات قرض الحسنه تولد فرزند» پرداخت کند. مبلغ این تسهیلات برای تولد فرزند اول صد میلیون ریال، فرزند دوم دویست میلیون ریال و برای تولد فرزند سوم سیصد میلیون ریال، فرزند چهارم چهارصد میلیون ریال و فرزند پنجم پانصد میلیون ریال تعیین شده است.
همچنین ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله، 10.5 درصد رشد کرد و مطابق با گزارش مرکز آمار ایران، در سال گذشته ۳۱ هزار و ۳۷۹ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ازدواج کردند. آمار منتشره تنها معطوف به ازدواجهای رسمی و ثبت شده در سازمان ثبت احوال کشور است و به باور برخی جامعه شناسان، بسیاری از ازدواج های صورت گرفته در این سنین حتی به ثبت هم نمی رسند.
تصویری که این آمارها به ما می دهد نشان از وضعیت غیر عادی و ناپایدار نهاد خانواده است. جوانانی که یا هرگز تن به ازدواج نمی دهند ویا اگر هم با هر انگیزه ای ازدواج می کنند، فقر آنها را می بلعد وطلاق جدی ترین گزینه پیش روی آنها می شود.
بر اساس آمارها، یک سوم خانوارهای ایرانی، زیر خط فقر قرار دارند. برآورد خط فقر متوسط کشوری برای سال ۱۳۹۹، یک میلیون و ۲۵۴ هزار تومان به صورت سرانه بوده که نسبت به خط فقر سال ۱۳۹۸ رشد ۳۸ درصدی داشته است. افرادی که کمتر از میزان خط فقر درآمد داشتهاند، حدود یکسوم جمعیت را تشکیل دادهاند واین یعنی از هر سه نفر، یک نفر زیر خط فقر، درآمد داشته است.
طبقه متوسط جامعه سقوط کرد و طبقه ضعیف تر جامعه گسترده تر شد و ناگهان فاصله میان طبقات بیشتر و بیشتر شد. در مجموع گفته می شود بیش از یازده درصد مردم در طول پنج سال به زیر خط فقر رانده شدهاند و هم اکنون بیش از ۲۶ میلیون نفر از جمعیت کشور، “فقیر مطلق” هستند.
فقر مطلق یعنی اینکه دولت نتوانسته است تدابیری اتخاذ کند تا اطمینان حاصل شود که طبقه فقیر جامعه آنچنان درآمد حداقلی دارد که درمانده تهیه کالاهای اساسی خود نباشد.
فقر مطلق یعنی اینکه در کشور قیمت “دنبه” به کیلویی ۸۰ هزار تومان رسیده و استخوان خالی کیلویی ۴۵ هزار تومان است و طبقاتی از جامعه این طوری روزگار را سپری می کنند. گوشت، شیر، ماست، آجیل، خشکبار، ماهی و میگو، تخم مرغ، مرغ و پنیر نیز طبق گزارش مرکز آمار ایران، از سفره این طبقه به کلی حذف شده است وسلامت عمومی آنها در معرض خطر است. رییس اتحادیه بنکداران هم، از کاهش ۳۵ درصدی فروش مواد غذایی در ایران خبر داده است.
این تصویر رسمی و آماری از وضع فقر وطلاق در جامعه ایران است که البته بنظر می رسد در زیر پوست شهر وضعیت به مراتب نگران کننده تر است. برنامه ای دقیق و علمی هم برای رهایی از این وضعیت دیده نمی شود.
تورم وفروپاشی اقتصادی، گلوی نهاد خانواده در ایران را آنچنان فشرده است که سرپرست خانوار نمی تواند به دیگر آسیب هایی که او را تهدید میکند بیندیشد. بحران حاد اقتصادی ایران را می توان به خوبی از روی تازه ترین داده های بانک جهانی تحلیل کرد.
بالاخره بانک جهانی، آمار تولید ناخالص داخلی(GDP) ایران را بر حسب دلار و به قیمت واقعی دلار در ایران به روز رسانی کرد و اقتصاد ایران با تولید ۱۹۲ میلیارد دلار در سال در جایگاه ۵۱ امین اقتصاد جهان قرار گرفت! اقتصادی به اندازه نصف امارات و یک چهارم ترکیه و عربستان!
این آمار تکاندهنده بانک جهانی می گوید که اندازه اقتصاد ایران به یکسوم کاهش یافته است.
کشوری که همین چند ماه پیش رئیس سازمان برنامه و بودجهاش ادعا میکرد هجدمین اقتصاد دنیاست، حالا در رتبه ۵۱ جهان قرار گرفته است. اکنون ایران جزو کشورهایی با درآمد سرانه پایین است. این یعنی اندازه اقتصاد ایران با حدود ۸۵ میلیون نفر جمعیت، نصف امارات، یک چهارم ترکیه و یک صدم آمریکاست!
کارشناسان علت این “آب رفتن” اقتصاد را افت شدید تولید ناخالص داخلی، تورم بالا، عدم سرمایهگذاری خارجی، افت جریان صادرات و واردات و قطع جریان سرمایه عنوان می کنند.
حال پرسش اساسی این است که آیا همه این آمارها و هشدارهایی که نسبت به فروپاشی جامعه داده می شود، همچنان سیاه نمایی ست؟ همه آمارهای آمده در متن این یادداشت، یا از منابع رسمی داخلی ویا مراجع معتبر جهانی است. آیا ما میتوانیم چشم وگوش خود را بر حقیقت وضعیت موجود جامعه ایران ببندیم وصدای این تَرکها را نشنویم که هشداری به از هم پاشی است؟
چرا نهاد دولت و حاکمیت در ایران نمی آموزد که فراتر از سلیقه ها و منافع ها عمل کند و یک بار برای همیشه، سیاست گذاری علمی و حقیقی در مواجهه با بحران ها داشته باشد؟
بنظر می رسد کشور نمی تواند این هشدارها را درک کند زیرا تئوری ندارد و خالی از محتوای سیاسی است. کشور نمی تواند صدای فروپاشی جامعه را بشنود، زیرا که یک نهاد واقعی ندارد. به قول سریع القلم در کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی، ما برای رشد و توسعه راهی جز پذیرش علم، نظم و نهاد نداریم.”
عبور از بحران ها و فروپاشی ها تنها با بهره گیری حداکثری از علم، عقل و تجربه امکان پذیراست. بنابراین تصمیم سازان ما اگر می خواهند جامعه را از بحران عبور دهند باید با اعدادی که خروجی علم و عقل است ارتباطی منسجم داشته باشند و صدای هشدار فروپاشی ها را در جامعه خوب بشنوند.