گیلان صدر، دکتر عباس نعیمی جورشری (جامعه شناس)
امر اجتماعی تابعی از امر سیاسی محسوب نمی شود اگرچه در کوتاه مدت به جبر آن تن دهد. امر اجتماعی دارای سپهری گسترده تر از سپهر سیاسی است اما از آنجا که مولفه نظامی گری در اختیار امر سیاسی قرار دارد، کوتاه آمدن امر اجتماعی رخ می دهد. همچون خمیری که زیر ورز رفته باشد ریخت عوض می کند. اما ماهیتش تغییر نمی کند.
روسپی گری مصداقی از امر اجتماعی است. یکی از کهن ترین اشتغال ها در جوامع بشری که نتیجه بالفعل تضاد طبقاتی است. دو عامل تاریخ و جغرافیا بر کم و کیف آن موثر بوده اما هرگز رخت بر نبسته است و نخواهد بست. همچون عامل تضاد که در روح تولید و توزیع قرار دارد.
نشست اخیر انجمن جامعه شناسی ایران به بحث درباره آخرین وضعیت روسپی گری در ایران اختصاص داشت. پژوهشها نشان داده که سن روسپی گری به 16 سال رسیده است. درصدی از این جمعیت شامل زنان متاهل هستند. از میان مشتریان 40 درصد مردان متاهل می باشند.
این در حالی است که با تخریب “شهر نو” پس از انقلاب، روسپی گری هرگز به رسمیت شناخته نشد. همین مساله سبب شده مطالعه آن توسط جامعه شناسان دشوار گردد و آمارهای موجود، نسبی و گمانه زنی باشد.
در برهه ای در مجلس شورای اسلامی صدور کارت سلامت برای روسپیان مطرح شد که به دلیل فوق الذکر مسکوت ماند.
جامعه شناسان متفق القول هستند که سیاستگذاری های گذشته که محصول نگاه انکاری و پلیسی است تاکنون توفیقی نداشته و در کنترل این آسیب اجتماعی شکست خورده است. وجود درصد بالای مردان متاهل، ادله مخالفان را (یعنی انکار روسپی گری بخاطر حفظ بنیان خانواده) با چالش جدی مواجه کرده است.
نگاه جامعه نیز دچار یک تضاد ماهوی است. بدون اینکه پدیده انکار شود ترجیح داده می شود که درباره آن سخن گفته نشود. آنچه شنیده می شود پچ پچ است که با تجربیات غیر دقیق و غلو شده همراه است. این مواجهه اجتماعی همواره با تقبیح روسپی گری همراه است. لکن این سوال مطرح می شود که بنابراین روسپی ها و مشتریان آنها چه کسانی هستند؟!
این همان پارادوکس ارزشی حاکم بر جامعه ایران است که ناشی از گسستهای ساختاری می باشد. پارادوکسی که در کلانشهرها وضعیت مزمن یافته است.
اینگونه امر اجتماعی توسط امر سیاسی انکار می گردد. بدون مدیریت شدن به حال خود رها می گردد و ترجیح داده می شود درباره اش سخنی به میان نیاید. اکنون اما روسپی های شهر نو با آن تصاویر رقت انگیز و اندوهبار، رنگ و رخسار نو بهم زده اند و زیر پوششهای روغنی جلوه ای دیگر یافته اند.
فروپاشی اجتماعی محصول مستقیم این شرایط است. فروپاشی اجتماعی که آرام و بی صدا رخ می دهد!
جامعه شناسی همواره به نهاد قدرت هشدار داده است که امر اجتماعی خودش را نهایتا به زندگی تحمیل می کند لذا باید آن را به رسمیت شناخت، مطالعه نمود و کنترل کرد.
بازخوانی به بهانه دوم ژوئن روز جهانی کارگران جنسی
این یادداشت کوتاه در سال ۹۵ نگارش شده است. بااینحال روح کلی حاکم بر متن ، برای امروز جامعه نیز صدق می نماید. نگارنده بر این نظر است که در سالهای گذشته وخامت موضوع افزایش یافته است بدون آنکه امکان ارزیابی دقیقی از موضوع داشته باشیم. پژوهش های این حوزه در حداقل ممکن قرار دارند. سخن گفتن دقیق در این باره دشوار شده است و این خود خطری جانبی است.
جامعه شناسی ایران به دلایلی چند در بررسی این حیطه های اجتماعی دچار ممانعت می باشد. از یک سو سیاستگذاری با این مطالعات کمتر همراهی دارند و به نحو مختلف ممانعت نموده است. از سوی دیگر گاردهای اجتماعی برای ورود مطالعاتی به این عرصه ها فعال است و قالب های ذهنی توده ها، مواجه ای خردستیزانه با این مباحث دارند. دو دسته ممانعت مهم.
مطالعات حوزه جنسیت با تاکید بر آسیبهای اجتماعی یک ضرورت است. نتایج این بررسی ها می بایست در تدوین سیاست های کلان لحاظ شود و از مشورت آن مستقیما بهره برداری گردد. بی توجهی به این مطالعات، آثار زیانباری برای دولت-ملت ایران به همراه آورده است.
کارگران جنسی در زمره آسیب پذیرترین گروه های اجتماعی قرار دارند. حمایت اجتماعی- فرهنگی از آن ها یک «باید» می باشد. حمایت حقوقی از آنها باید در دستورکار قرار گیرد. امری که با تاخیری ناموجه همراه است و این گروه اجتماعی را مورد ظلم اجتماعی مستمر قرار داده است.
نگارنده شش سال پیش به این مشکل عمده اجتماعی هشدار داده لکن اکنون در میانه ی بحران قرار داریم. بدین معنا که تن فروشی به تأسی از فقر گسترده سالهای اخیر و موج جدید تضاد طبقاتی در سال جدید، رنجوری مضاعف یافته است و در پیک نمودار قرار دارد. در عین حال که در انبوه مشکلات دیده نمی شود و فراموش شده است.
محققان اندکی به این عرصه ورود می کنند فلذا مشکل ارزیابی این آسیب ها دوچندان است. سزاوار است جامعهشناس دغدغه مند با شجاعت به این عرصهها ورود نمایند. خاصه اینکه به زعم نگارنده ایران در معرض نوعی فروپاشی اجتماعی جدی است. نمی توان و نبایستی به این تهدید تاریخی بی اعتنا بود. برهه ی کنونی می تواند عطفی بر تمدن ایرانیان باشد که سالها بعد از آن به تلخی یاد می شود!