خود رشت ما را تنبل بار آورده است. اینهمه فراوانی و نعمت و تنوع غذایی و تفریح و سورهای شبانه. کجا از اینجا بهتر؟! دیوارهای خسته و ترک خورده اش هم زیباست، فردا پس فردا که گرُخانه (رعد و برق) بزند و باران بیاید روی آن ترک ها هم گل و گیاه سبز میشود. به این سبب است که رشت را آسان گرفته ایم.
گیلان صدر/ راستش را بخواهید، خیلی وقتها در مورد رشت نوشتهایم. خودِ من بارها در این صفحه برایش نوشته ام. از در و دیوارش عکس گرفته ایم، از غربتاش نالیده ایم، از مردان سیاستاش گفتهایم. گاهی دلمان گرفته، حین گفت و گوهای درونی توی پیاده راه، یکباره گفتهایم اِه آن دوچرخه را ببین، آن سینی پر از آلوچهها را ببین، آن کبوترها و گربهها را هم ببین. ما خیلی وقتها به خودستاییهای عجیب و غریب از شهری که میشناسیماش پرداختهایم. شاید هم واقعا عجیب باشند. اگر که نبودند اینطور گردشگران و عاشقان رشت زیاد نمیشدند.
چندی پیش در همایشی درباره رشت و تحولات شهریاش بودم. کسی حتی به تاریخ و دورههای معاصر آن کار نداشت اما تا حرف از باقالی قاتق و زواله خواب و … رشت شد همه از چُرت داخل همایش پریدند و سالن پر از شور و خنده شد. ما رشت را دوست داریم که داشته باشیم.
اینجا مرکز یک استان کشاورزی است که فرهنگ غنی داشته است. خود رشت ما را تنبل بار آورده است. اینهمه فراوانی و نعمت و تنوع غذایی و تفریح و سورهای شبانه. کجا از اینجا بهتر؟!
دیوارهای خسته و ترک خورده اش هم زیباست، فردا پس فردا که گرُخانه (رعد و برق) بزند و باران بیاید روی آن ترک ها هم گل و گیاه سبز میشود. به این سبب است که رشت را آسان گرفته ایم. با خوشیهای زودگذرش شادیم اما برای توسعههای بلند و راههای نرفتهاش، همراهش نیستیم.
ما با چیزهایی که این شهر به ما میدهد دلشادیم. از باقالی خورشت و غوره مسما تا سبزه میدان و لب آب. پس وقتی برایش فرصتی نمیگذاریم تا دلیل اینهمه عقب ماندگی از کاروان توسعه را بدانیم، همیشه منتظریم تا سیاستمداری، پارلمانی، شورایی آن را نجات دهد -که نمیدهد- وقتی نمیتوانیم دور هم باشیم و به دور از حاشیه برای یک شهر کاری بدون اجر کنیم، پس چرا الان باید دلمان تند تند بزند تا در سالنی انباشته ازصندلی واز داخل یک گلدان کذایی که بهش میگویند صندوق رای سیار، اسم چه کسی به عنوان شهردار در بیاید؟ ما هر که را شهردار این شهر کنیم، تهش آن مدیر یا می رود-که رفت!-یا اگر بماندیکی میشود عین همهی بدِ ما.
من حس میکنم، شهر را به شهروندانش میشناسند، اگر کسی به این شهر بیاید نمیگوید شهردارش کجاست؟ میپرسد: بازارش کجاست؟ گاهی فکر میکنم خیلی باید امیدوارانهتر با این شهر برخورد کنیم. حتی وقتی میدانیم دارد جانش فروخته میشود.
میگویند ۱۲ دی روز رشت است، روزی که شهر به عنوان مرکز سیاسی گیلان انتخاب شد. گاهی برنامههایی برایش درنظر گرفته میشود که در شاناش نیست. از رشت دوستی ما عجب که بسنده به جشنهای بیمقدارِ رسمی کردهایم.
فرشته رضایی
روزنامه نگار