اختصاصی_گیلان صدر_یادداشت مهرداد نیکوی؛ دکترای مهندسی جنگل؛ به مناسبت روز جهانی جنگل
انتظار می رفت تا با اجرای تنفس جنگل شرایط جنگل های شمال ایران از نظر کمی و کیفی بهبود یابد ولی در این بین آنچه اتفاق افتاد خروج مدیریت از جنگل های شمال ایران بود. تنفس جنگل باعث توقف طرح های جنگلداری، توقف حفاظت فیزیکی و فنی همراه با فروپاشی نظام نظارتی جنگل گردید.
در سالهای پس از تنفس جنگل، سازمان جنگل ها (که بعدا به سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری تغییر نام یافت) تلاش نمود تا طرح مدیریت پایدار جنگل را بدون اتکا به برداشت چوب تهیه کند که هنوز به سرانجام نرسیده است. هر چند برداشت محصولات چوبی در قالب طرح های جنگلداری (که در سال 1396 به حدود 500 هزار مترمکعب رسیده بود) متوقف شد ولی سایر عوامل تخریب جنگل در غیاب نظام نظارتی مسئولیت پذیر با شدت بیشتری به تخریب جنگل مشغولند. چرای دام متوقف نشد و دامداران با تعداد دام بیشتر به عرصه جنگل بازگشتند. جنگلکاری های سنواتی از بین رفت، هزاران کیلومتر جاده جنگلی که نیاز مبرم سازمان برای مدیریت جنگل بود از بین رفت، قاچاق چوب به شدت افزایش پیدا کرد هر چند شدت آن کتمان می شود ولی بررسی کشفیات، گزارش ها و شواهد میدانی چیز دیگری را نشان می دهد.
طرح جنگلداری ساده ای که توانسته بود علیرغم برخی اشکالات نقش مهمی در اقتصاد درونزای جنگل ایفا کند به سادگی کنار گذاشته شد و به سراغ تنفسی رفتند که متکی به اعتبارات دولتی بود. باید گفت که حفاظت جنگل مانند طرح های عمرانی نیست که منتظر اعتبارات دولتی باشد. زمانی که اعتبارات دولتی حفاظت جنگل، در تصویب و تخصیص دچار مشکل شد سایر عوامل تخریب جنگل با شدت بیشتری بر پیکر نحیف جنگل تاختند و در نبود یک یگان حفاظت قوی، میزان خسارات وارده بیشتر هم شد.
تصور می شد که حذف 500 هزار مترمکعب چوب نمی تواند خللی در روند اصلاح مدیریت جنگل های شمال ایجاد کند در حالیکه آنچه اتفاق افتاد توقف برداشت چوب نبود بلکه خروج دانش و مدیریت از جنگل های شمال ایران بود. شاید یکی از مهم ترین نکات قوت اجرای طرح های جنگلداری قدیم نظام نظارتی اش بود و اگر در روند اجرای آن خللی بوجود می آمد مقام پاسخگوی اش مشخص بود. هم اکنون شاهد حضور نیروهای حفاظتی در جنگل هستیم که در قالب شرکتی مشغول به فعالیت هستند ولی اینکه آیا این نیروها دارای شرایط لازم برای حفاظت از جنگل ها هستند.؟ چگونه وارد سازمان شدند؟ چرا اکثر آنها دارای تحصیلات عالی هستند؟ چرا رشته های تحصیلی آنها در بسیاری از موارد غیر مرتبط است؟ سوالاتی است که بی پاسخ مانده است. این نیروها هم به دلایلی مانند حقوق پایین، عدم دریافت پاداش، عدم امنیت شغلی و بسیاری از مسایل دیگر دارای انگیزه لازم برای کار حفاظت جنگل نیستند.
مصرف سالیانه حدود 16 میلیون مترمکعب چوب در کشور و افزایش میل به مصرف چوب به عنوان یک کالای زیست تجزیه پذیر در بین مردم در تضاد با حفاظت از جنگل های شمال است و نیاز جامعه به چوب زمینه را برای قاچاق آن فراهم نموده است و شاید چوبی که در گذشته به صورت تک گزینی و در قالب طرح جنگلداری (با تمام مزایای اش) برداشت می شد امروز به صورت به گزینی قاچاق می شود و سود گردش مالی که می توانست صرف مدیریت جنگل شود به جیب قاچاقچیان چوب واریز می شود.
همانند برنامه ششم توسعه در برنامه هفتم هم اتفاق خاصی نیافتاده و با تغییر اسم سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور به سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری، قرار است تا این سازمان مکلف به حفظ، احیاء، و توسعه جنگل و کلیه عملیات اجتناب ناپذیر در چهارچوب طرح مدیریت پایدار جنگل و جنگلداری نوین باشد. هر گونه بهره برداری چوبی از جنگل و برداشت درختان جنگلی ممنوع شده است و انگار بهره برداری به عنوان ابزار جنگلشناسی تنها موردی بود که نمایندگان محترم مجلس اشراف اطلاعاتی بر روی آن داشتند و ممنوع اش کردند و بهره برداری جنگل در کلیه عملیات اجتناب ناپذیر نمی¬گنجید که به صورت خاص به آن اشاره کرده اند. نمونه اش نقض خود قانون توسط خودشان در تبصره 1 همین ماده و اجازه برداشت درختان آسیب دیده (ریشه کن، شکسته، افتاده، خطرساز است که مجاز شمرده شده است، علیرغم اینکه تحقیقات علمی نشان می دهد که برداشت درختان آسیب دیده در جنگل های شمال نمیتواند اقتصادی باشد مگر آنکه انتخاب گزینشی آنها در میان باشد.
مطرح شدن تجمیع رشته های منابع طبیعی، تغییر نام سازمان جنگل ها (و شاید انحلال آن)، تطویل تهیه طرح های جنگلداری نوین، فروپاشی نظام نظارتی جنگل، افزایش قاچاق چوب ،تصرف اراضی جنگلی و چرای دام در جنگل و اعتراف به شکست تنفس جنگل مانند یک دومینو در حال روی دادن است و در این بین صحبت از مناسب بودن وضعیت جنگل های شمال کمی سخت است هرچند که این صحبت از زبان مدیر کل دفتر جنگلداری و امور بهره برداری سازمان بیرون آمده باشد.
آنانی که جنگل را برای خودشان می خواستند و توانایی حفظ اندک جنگل های تحت مدیریت خودشان را نداشتند در کنار معدود جنگلبانانی که هم تخم مرغ های خود را در سبد تنفس جنگل گذاشتند و علیرغم اعتراف به شکست آن حاضر به بازگشت نیستند و آب در هاون می کوبند برای سایر بخش های جنگل های شمال هم برنامه دارند (الیته اگر بتوان اسم ان را برنامه گذاشت) . اگر دومینوی فوق الذکر به وقوع نهایی نزدیک شود که در حال نزدیک شدن است آنها به آرزوی خود خواهند رسید و جنگل های شمال به وضعیت جنگل های زاگرس دچار خواهد شد.
یک سوال اساسی در ذهن باقی می ماند که چرا هنوز بهترین جنگل های شمال جنگل هایی هستند که سابقه چندین دوره طرح جنگلداری و برداشت چوب دارند و اگر باور ندارید سری به جنگل های ناو اسالم و شن رود سیاهکل بزنید و آنها را با جنگل های تحت مدیریت دوستان در استان گیلان مقایسه کنید که حقیقت برای شما مشخص شود. سابقه 6 ساله تنفس جنگل نشان داد که خروج دانش و مدیریت از جنگل های شمال روند تخریب این جنگل ها را تسریع نموده و اگر جنگلبانان واقعی به جنگل بازنگردند شاید در اینده ای نه چندان دور از جنگل های شمال چیزی به عنوان جنگل تولیدی باقی نماند و پیامدهای آن در درجه اول برای استان های شمالی و در ادامه برای کل کشور ناگوار باشد.
سخن اخر اینکه مطالبه گری سازمان های مردم نهاد در اجرای تنفس جنگل منجر به پیگیری جدی بعدی نشد و علیرغم مشاهده تبعات ناگوارتنفس جنگل آنها نیز بیشتر شبیه تماشاگرانی هستند که شکست را پذیرفته اند و در این بین این جنگل های باستانی و بی نظیر تنها مانده اند. باشد به روزی که ما جنگلبانان چکمه های خود بپوشیم و به جنگل بازگردیم . به امید آن¬روز .