گیلان صدر؛ به قلم دکترعزیز عبدالهی: کیفیت توسعه هر منطقه ای تابع سطح تفکر ، اندیشه و فهم فلسفی پیشگامان اندیشه آن منطقه است. فکر ، تعقل و اندیشه ، یک فناوری پیچیده مغزی است که خود تابع سطح علمی ، دغدغه مندی و قدرت آینده نگری و برنامه ریزی است. متاسفانه در بسیاری از مناطق به ویژه گیلان ، امر مهم توسعه در نوسان بین مدل های توسعه و درگیر کلان روایت های مسلط بر اندیشه توسعه است و در نتیجه از حل مشکلات استان عاجز مانده و به نوعی فرصت های تاریخی از دست رفته است؛ از این رو، فن آوری تفکر و اندیشه ناظر بر توسعه ، تابع خودآگاهی تاریخی ایجاد شده از سوی تعقل های هم انباشته ی اندیشمندان دغدغه مند گیلان است ، راهی که سایر کشورها و مناطق توسعه یافته طی کرده اند .
توسعه مبتنی بر خودآگاهی تاریخی بر بنیادهای مستحکم اندیشه فلسفی استوار بوده و نگاه به توسعه مبتنی بر آینده نگری فلسفی و گذشته نگری منطقی ، اساس و پایه آن است . این نگاه فراتر از سطح فکری متعارف برنامه ریزی های توسعه ای است و نیاز به جهش اساسی فکری دارد .این جهش اساسی در واقع همان چارچوب مفهومی و منطق عقلانی است که انسان را در بستر تاریخی نماینده تمدنی معرفی می کند که هر اقدام او یک رفتار تمدنی است و هر عملکرد ان گامی است به سوی پرکردن شکاف حداکثر وضع مطلوب قابل تصور با وضعیت فعلی است . برای توسعه نیازمند عزم هستیم که عزم نیز خودآگاهی می طلبد. باید ببینم از کجا باید حرکت کنیم و چه داریم؛ به عبارت دیگر ، خودآگاهی تاریخی بخشی از توانایی فکری و فناوری تعقل فردی و گروهی است که جایگاه فعلی را در چشم اندازهای کلان پیش رو تعریف می کند و تعریف خود ، فرد ، جامعه و منطقه را در بستر نسبت اش با جهان آینده ، اشیا و عالی ترین شکل از آرمان های بشری عرضه می دهد.
مباحث مربوط به توسعه و پیشرفت ، زمانی مساله فکری بشر شد که توجه به انسان به عنوان هدف ، محور و آرمان پیشرفت در عمیق ترین مفهوم فلسفی اش جایگزین سایر رویکردها شد . یافتن خود ( انسان، سوژه و رفاه ) ، اندیشه ، حضور متافیزیکی و عقلانیت جامع از پایه ای ترین مفاهیم آغاز موضوع توسعه است . نمی توان کشوری را سراغ گرفت که بعد از عصر روشنگری ، توسعه پیدا کرده باشد اما مسیری جز یافتن خودآگاهی تاریخی را تجربه کرده باشد. به طور خلاصه این مفهوم را می توان این گونه بیان کرد من ( به عنوان یک سوژه انسانی ، ایرانی ) در چه فرایند تاریخی، چه رسالتی برای خود ، میهن و زادگاهم قایل هستم.
احصای استقرایی مشکلات و رویکرد جز به کل و یا بر عکس رویکرد کل به جز الزاما حل کننده مشکلات نخواهد بود ؛ زیرا، بدون نگاه جامع فلسفی، جمع رویکردهای خرد به حل مسایل کلان نخواهد انجامید. از سوی دیگر رویکرد تفکر خودآگاه تاریخی در توسعه ، همواره نسبت اش را با تاریخ ، جامعه، اقوام ، دین و زیست بوم های منطقه ای ملحوظ می دارد و آینده را بر پایه این زیست بوم طراحی می نماید . این رویکرد ، مرزبندی های ادبی ، هنری، مردم شناسانه و پیوندها و زنجیره های اجتماعی و تاریخی را به صورت شبکه هدفمند معنادار توسعه محور، متمرکز می نماید و این جاست که ادبیات ، تنوع قومی و اقلیمی و تکثر زیست بوم منطقه ای به عنوان رکن های توسعه تعریف می شوند .
یکی از آفت های عدم توجه به خوداگاهی تاریخی در امر تفکر توسعه محور ، توقف در مدهای فکری شایع و محصور ماندن در مدل های متعارف و محدود برنامه ریزی است. یکی از این گونه موارد ، ارزیابی مشکلات و نابسامانی و عدم توسعه یافتگی های منطقه ای و استانی عمدتا تفکیک و طبقه بندی مشکل به اجزای آن مشتمل بر مشکل منابع انسانی ، بودجه ، ناکارآمدی و … است . پرسش اساسی این است چرا با وجود ارایه راهکارهای مکرر برای حل همه اینها ، باز هم مشکلات برطرف نمی شوند .
تفکیک و تجزیه و طبقه بندی مشکلات گیلان (توسعه نیافتگی ، بیکاری ، فقر ، رشد نامتوازن ، آلودگی رودخانه های شهری ، تالاب ها، منابع انسانی، محیط زیست و نظایر این ها) قبل از این که منجر به مسیری برای حل مسایل باشد پیشاپیش به خاطر عدم توان تبیین از ارایه راه کار باز مانده اند. پس مشکل کجاست ؟
برای توسعه نیازمند عزم هستیم که عزم نیز اگاهی می طلبد. باید دید از کجا باید حرکت کرد و داشته ها چیست و جهش فکری ما را به کدام مسیر می برد؟ . هر گامی برای حل هر مشکلی باید گامی در راستای پیشرفت تاریخی باشد و این معنای خود آگاهی تاریخی است .
در بسیاری از موارد، منابع طبیعی و انسانی ، مدیریت و بودجه قادر به حل مشکلات نیستتند بلکه یک جهش فکری برآمده از تعقل های هم انباشته ی اندیشمندان بومی همان منطقه به عنوان سرمایه ای فکری عظیم و فن آوری مدنی منسجم، مسایل را حل می کند. این مهم در طول تاریخ مبنای تمدن و شهر نشینی و تعاملات مدرن ( بدون خشونت ) بوده است. پس تقلیل کلان مسئله ها به موارد خرد و طبقه بندی اولیه آن ها ، مفید نخواهد بود بلکه مساله این است که باید تمام اندیشه و توان خودمان را که قرن هاست به عنوان تجربه تاریخی، انباشته کرده ایم را زیربنای حل مسایل مان قرار دهیم .