گیلان صدر، مهدی کاظمی زمهریر: ایده جنبش خشونت پرهیز درونه اصلی مقاومت مدنی است. همچنین، شکی نیست که خشونت مستقل از زمینه کاربرد، مطلقا” امری مذموم است. اساسا، نظم سیاسی با هدف کاهش و از میان بردن خشونت در زیست مدنی شکل میگیرد و شیوع خشونت جمعی نشان از کژکاری نهادهای سیاسی دارد. در این نوشته کوتاه سعی خواهم کرد، به تعریف خشونت سیاسی و شیوه پیشگیری از آن بپردازم.
خشونت، استفاده از کنشها و کلمات به قصد آسیبزدن و ارعاب دیگران است، که معمولا با کاربرد زور همراه هست. خشونت سیاسی، ارعاب مردم برای رسیدن به اهداف و مقاصد سیاسیست. برای خشونت سیاسی می توان حداقل دو بعد در نظر گرفت: روشی وگفتمانی.
خشونت روشی، کاربرد ابزارهای مختلف برای آسیب زدن به انسانهاست. یک جنبش مدنی از حیث روش نمیتواند بر کاربرد ابزارها و الگوهایی از کنش تکیه کند که باعث به خطر افتادن جان انسانها بطورعامدانه گردد. کاربرد سلاح گرم و سرد با هدف آسیب زدن بر پیکره انسانها، از آشکارترین شکل خشونت روشی است که مطلقا باید از انجام آن پرهیز کرد. در مقابل، خشونت گفتمانی، حاصل تحمیل باورهای خود بر دیگران است. بدون توجه به اعتبار یک عقیده، تلاش برای همراه کردن اجبارآمیز دیگران با یک عقیده، عملی خشونتآمیز است. به گمانم، ظهور خشونت فیزیکی خود معلول تلاش برای تحمیل یک عقیده بر دیگران است.
برای پیشگیری از خشونت، انجام سه اقدام ضروری است: اجماع سازی سیاسی، مشارکت فعال نخبگان در نمایندگی جامعه و ساخت حقوقی دادن به کردارهای حکومتی.
اولا، تلاش برای ساخت یک ذهنیت جمعی مشترک درباره نظم سیاسی و اجتماعی مطلوب، امکان همگرایی داوطلبانه اکثریت جامعه را برای حل و فصل مسالمتآمیز بحرانهای اساسی جامعه فراهم ساخته، مانع شقاق و چنددستگی، و در نهایت بروز خشونت اجتماعی و سیاسی می گردد. این اجماع سازی، تنها از طریق گفتگوی فراگیر میان طبقات اجتماعی ممکن است.
ثانیا، ممانعت از شکل گیری خشونت، نیازمند مشارکت فعال نخبگان و رهبران سیاسی-فکری برای نمایندگی خواستههای مردم است. تنزهطلبی، سکوت و یا تلاش برای نادیده گرفتن خواستههای جامعه، نه تنها مردم را از پیگیری مطالبات خود باز نمیدارد، بلکه باعث رشد خشم اجتماعی و شیوع رفتارهای خشن میگردد؛ ساخت اجماع سیاسی در مورد مسائل حاد جامعه وظیفه اصلی نخبگان و تشکل های سیاسی و مدنی است.
ثالثا، از حیث حقوقی باید کردارهای انتظامی و امنیتی کارگزاران حکومت در مواجهه با اعتراض های اجتماعی احصاء و ضابطهمند گردد، تا این نهادها به بهانه مدیریت اعتراضها، با کردارهای خود زمینهساز ظهور خشونت در اعتراضهای اجتماعی نگردند.
در نهایت، خشونت پرهیزی به معنای سازشکاری و زدوبند سیاسی نیست. رهبرانی مانند گاندی، مارتین لوتر کینگ یا ماندلا، با وجود خشونت پرهیزی بر اصول و آرمانهای خود استوار بودند و برای تحقق این آرمانها رنجهای بسیار بر خود تحمیل کردند. اینکه، نخبگان سیاسی در زمان انتخابات مشتاقانه در حوزه عمومی کنشگری نموده، به بسیج تودهها بپردازند، ولی در لحظات اعتراض اجتماعی، سکوت و گوشه گیری نمایند و به جای نمایندگی مطالبات مردم، تنها از بی توجهی حاکمیت به خواستههای معترضان ابراز تاسف کنند، کنش خشونت پرهیز نیست، بلکه سوداگری سیاسی است.
وظیفه نخبگان، نصیحت کردن مقامات سیاسی نیست، بلکه سازمان دادن به طبقات اجتماعی و تغییر موازنه قدرت سیاسی به نفع جامعه است، تا حکومت مجبور به توجه به خواستههای مردم گردد. اگر این رهبران و نخبگان سیاسی در جستجوی تحقق آرمانهای اکثریت جامعه هستند، وظیفه دارند، ضمن دعوت به خشونت پرهیزی، برای ایجاد اجماع ملی برای انجام اصلاحات اجتماعی و سیاسی تلاش نمایند، حتی اگر مطلوب حکومتگران واقع نگردد و آنها همچون ماندلا برای این همراهی با مردم هزینه بپردازند.
گیلان صدر: انتشار یادداشت ها به معنای تایید آنها نیست.