اختصاصی/ گیلان صدر؛ مهتا صدری: من بهعنوان خبرنگاری که سالهاست در رشت زیستهام، هر بار که به حاشیههای دوران شهرداری ناصر حاجمحمدی، شهردار شورای پنجم رشت فکر میکنم، بیش از هرچیز یاد یک حقیقت تلخ میافتم: در این شهر، بسیازی از رسانهها نه بازتابدهندهٔ واقعیت، که بازوی اجرایی باندهای سیاسی و منفعتطلب قدرتند.
حتماً همه به خاطر دارند تیترهای عجیب آن روزها را: «کلاهگیس داشتن»، «عینک آفتابی در جلسه»، «کبودی دست شهردار در جریان برف»، «کتابخوانی در تاکسی». مضحکترین جزئیات به صدر اخبار آمدند و همه این سوژهها تبدیل شد به موضوعات اصلی «بگو و بخند». حتی نخبههای شهر که از آنها انتظار تفکر عمیقتر میرفت، وارد این بازی شدند و هر کسی که انتقادات اصلی را مطرح میکرد، با انواع اتهامات کذب مالی و اخلاقی مواجه میشد.
آنچه غایب بود، تحلیل عملکرد شهرداری، پروژههای در دست اجرا و مهمتر از همه، این واقعیت که حاجمحمدی حداقل تا آن زمان فاقد پروندهٔ فساد بود. و علت همه این جریانات؟ شبکهای که سالها در شهرداری از پروژهها، معاملات، زد و بندها، رانت و فساد میلیاردها تومان سود میبرد و همواره در انتخاب شهردارها نیز نقش مؤثر داشت، منافعش قطع شده بود.
در علوم سیاسی این پدیده را «Agenda Setting معکوس» مینامند: یعنی بهجای آنکه رسانهها دستور کار افکار عمومی را بر محور مبارزه با فساد و شفافیت بگذارند، موضوع را به سمت حاشیهها میبرند.
رسانههای محلی، خواسته یا ناخواسته، بلندگوی همان شبکه فاسدی شدند که از بعضی اعضای وقت شورای شهر تا برخی وکلای دلال شناختهشده اصلاحطلب در راستای اهداف باند فاسد امنیتی گیلان که امروز دارای محکومیت قطعی قضایی هستند، در آن سهم داشتند. لازم به ذکر است که برای برخی از این افراد مرتبط با باند فاسد که اکنون نیز فعالند، هیچ پرونده قضایی تشکیل نشده است.
ماجرا وقتی عمیقتر روشن میشود که آن را کنار یک نمونهٔ ملی بگذاریم: علیرضا دبیر. دبیری که در مقام رئیس فدراسیون کشتی، کارهای زیربنایی بزرگی انجام داد و ثمرهاش قهرمانی همزمان تیمهای آزاد و فرنگی در جهان شد. این قهرمانی امسال نشان داد که تمرکز بر کار اصلی، حتی وسط انبوه هجمهها، میتواند نتیجهای ماندگار و ملی داشته باشد؛ اما رسانهها سالها چه چیزی را برجسته کردند؟ «نماز خواندن در جلسات»، «مواضع سیاسی و مذهبی»، «اظهارنظرها و اعتقادات شخصی». همان الگو: تخریب شخصیت و بیاعتبارسازی دستاوردها.
مثال شهردار وقت رشت تنها به این دلیل ذکر شد که من خبرنگاری در رشت هستم و این تجربه باعث شد کنار هم قرار دادن این موضوعات در ذهنم انگیزه ای برای نوشتن شود. وجه مشترک این دو داستان کاملاً روشن است: هر دو چهره، در حوزهٔ کاری خود خارج از مدار فساد بودند، هر دو با منافع گروههای سیاسی، دشمنان پروژهگیر ایران و یا شبکههای دلالی و مافیایی درگیر بودهاند و هر دو به جای آنکه کارنامهٔ واقعیشان موضوع بحث شود و اتفاقاً با شدت مورد انتقاد رسانهها در حوزه کاری خود قرار بگیرند که حق طبیعی رسانههاست و رویهای بسیار مثبت و سازنده است — اسیر حاشیهسازیهای سخیف و تمسخر توسط رسانه ها شدند.
اما پیامدهای این روند خطرناکتر از یک هجمهٔ شخصی است: وقتی رسانهها بارها و بارها حاشیه را جای متن مینشانند، افکار عمومی حساسیت خود را نسبت به فساد و ناکارآمدی واقعی از دست میدهد. مردم سرگرم خندیدن به «کلاهگیس» یا «نماز در جلسه» میشوند، در حالی که باندهای اصلی بیشترین بهره را از این تخریبها می برند و مجدانه در سکوت، منابع عمومی را میبلعند. این همان جایی است که رسانه، به جای نهاد ناظر، به ابزار انحراف افکار عمومی تبدیل میشود.
اما نکته ای که ضروری میدانم خطاب به شهروندان از آن حرف بزنم: هر بار رسانهای بیش از حد روی ظاهر، سبک زندگی یا رفتار شخصی یک مدیر تمرکز کرد و در عوض در برابر عملکرد او سکوت کرد یا آن را به حاشیه برد؛ بدانید که منافع پنهانی در کار است. این قاعدهای است که به طور مثال در رشت با ناصر حاج محمدی دیدیم، و در تهران با علیرضا دبیر. پشت تخریبهای سازمانیافته همیشه پای پول، قدرت و اهداف سیاسی در میان است. افکار خود را به رسانهها نسپارید.