• درباره ما
  • تماس با ما
یکشنبه, شهریور ۱۶, ۱۴۰۴
  • Login
  • خانه
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سلامت
  • فرهنگی
  • پرونده ویژه
  • یادداشت
  • طنز
  • سایر رسانه ها
No Result
View All Result
گیلان صدر
No Result
View All Result

چشم مادر به در خانه سزاوار نبود

۳ بهمن ۱۴۰۰
in اجتماعی, اخبار مهم, اسلایدشو
2
چشم مادر به در خانه سزاوار نبود

اختصاصی/گیلان صدر، مهتا صدری: وقتی پسرم گفت می خواهم به جبهه بروم، سه روز با او قهر بودم. سه فرزند کوچکتر از او داشتم. او فرزند اول و کمک حالم بود. اولین نوه خانواده! خداوند چنان اخلاق خوبی به او داده بود که همه فامیل دوستش داشتند.

این جملات را مادر شهید قربان حسین فتحی می گوید. او امروز به مناسبت روز مادر، دعوتم‌ را برای گفتگو پذیرفته است، به  گلزار شهدا آمده که با لهجه شیرین کردی اش آنچه بر سرش رفته را بازگو کند. روایت او از زمستان تلخ سال ۶۲ تا امروز، روایت لحظه لحظه عمر هزاران مادریست که پیکر پاره پاره فرزندانشان را به آغوش کشیده و در خاک گذاشته اند، مادرانی که بسیاریشان هنوز نشانی از فرزندانشان نیافته اند و… بازخوانی تاریخ حسرتهای ناتمام یک ملت!

حسینیه گلزار شهدای رشت، بهترین انتخاب برای این دیدار به مناسبت فرا رسیدن روز زن و مادر است. او گویا برای مادری کردن بدنیا آمده است و میتواند به جای همه مادرانی که فرزندانشان در گلزار شهدا آرمیده اند، برای آنها مادری کند. هنوز شروع به صحبت نکرده ایم که به سمت مزار یکی از شهدا میرود. شهید از بستگانش است. مینشیند، دستهای مهربانش را  روی سنگ مزار می کشد و زیر لب دعا میخواند. نوه جوانش که همراهیش می کند، پیشتر گفته بود: مادر بزرگم کرد است و صحبت کردن به فارسی برایش کمی سخت. هرکجا متوجه نشدید، من برایتان توضیح می دهم. اما او اشتباه می کند. هیچ کلمه ای رساتر از چشم های خیس مادر برای توضیح حالش نبود…

چشم های زلالش را پاک می کند و ادامه می دهد: روز عید قربان به دنیا آمد. پدرم اسمش را گذاشت قربان حسین. قربانی راه حسین(ع) هم شد. هنوز هجده سالش پر نشده بود که گفت: میخواهم به جبهه بروم. با رفتنش مخالفت زیادی کردم. اوایل انقلاب بود. ما که اصلا نمیدانستیم جبهه چیست؟ اما او میدانست برای چه میرود!

با بغض میگوید: ما در روستای جعفرآباد خلخال زندگی می کردیم. پسرم یکماه در هروآباد اردبیل برای اعزام‌ به جبهه آموزش دید. زمستان بود. آن سال برف و کولاک تمام نمیشد. بچه هایم کوچک‌ بودند. همه چیز دست به دست هم داده بود که برای آخرین بار نتوانم بروم بچه ام را ببینم. از همانجا اعزام شد جبهه. رفت و دیگر برنگشت…

هرگز فکرش را هم نمی کردم شهید بشود. اما روزی که شهید شد، من آگاه بودم. روز شهادتش بی دلیل بدنم می لرزید. دیدم باران می بارد، رفتم بیرون خانه به آسمان نگاه کردم و رو به پدرش گفتم: هوا که خوب بود؛ چرا ناگهان باران گرفت؟ از همانجا گریه ام شروع شد. آشوب بودم. پس فردای آن روز، خبر شهادتش به ما رسید.

خبر شهادتش را که آوردند، باردار بودم. حال خودم را نمیفهمیدم. توی قبرستان میافتادم و بلند میشدم و سکندری میخوردم که بتوانم خودم‌ را برسانم به پسرم. اما ندیدمش! همه مردم گریه و زاری می کردند. روستای ما پر از آدم شده بود.

اوایل انقلاب بود. در روستای ما تا آنوقت کسی شهید ندیده بود. از همه روستاهای اطراف برای تشییع شهدایمان آمده بودند. ما سه مادر بودیم که فرزندانمان هر سه با هم به جبهه رفته بودند و پیکر هر سه را با هم بازگرداندند. نفهمیدیم چطور دفنشان کردند. در ازدحام جمعیت اصلا کسی به‌ فکر ما نبود. دفنش را به چشمم ندیده ام. هنوز اگر کسی با عجله به خانه ام بیاید، منتظرم که خبر بیآورد او بازگشته است. البته شبی توی خواب یک نفر صدایم کرد و گفت: بیا برویم پسرت را نشانت بدهم. پرسید: نشانه شهیدت چیست؟ گفتم از خانه که میرفت، انگشت دست راستش زخمی بود. در را که باز کرد، دیدم پسرم آرام توی قبر خوابیده. دستهایش روی سینه اش بود. آن فرد سه بار از من پرسید: شناختی؟ گفتم بله! بله! بله…همان انگشت زخمی اش را نشانش دادم و… از خواب بیدار شدم.

به وصیتنامه پسرش اشاره می کند و می گوید: نمیخواست دین کسی بر گردنش بماند؛ خوب بود که خدا او را در راه حسین‌( ع) شهید میخواست. در وصیت نامه ای که از جبهه بدست ما رسید، نوشته بود: مادر جان! من به چند نفر بدهکارم. یکبار رفته بودم دکتر، ویزیت دکتر را کس دیگری پرداخت کرد. یکبار هم کرایه ماشینم از رشت به خلخال را فلانی. به همراه وصیتنامه ۲۵۰ تومان پول از جبهه فرستاده بود که قرض هایش را بدهم.

عکس فرزند شهیدش را از توی پلاستیکی در کیفش بیرون میکشد، نشانم میدهد و می گوید: میدانی! من هنوز، بعد گذشت ۳۸ سال از شهادتش، هر روز با قاب عکس بچه ام حرف میزنم. هرگز داغش برایم سبک نشد. انگار همین امروز شهید شده است. روزی یکی دو بار برایش گریه میکنم. هرلحظه دلم آشوب می شود.

۱۴ سال است همسرش مرحوم شده، ۹ فرزند دیگرش را سر و سامان داده و تنها زندگی می کند. میپرسم: مردم به شما سر میزنند؟ آه می کشد و جواب می دهد: مردم اگر به دیدن‌ ما بیایند یا نیایند هم فرقی نمی کند؛ ما از دلمان میکشیم. سوز دلمان که خاموش نمی شود. هرکس درد خودش را می کشد؛ از درد دیگری که خبر ندارد …

او ادامه میدهد: مزار پسرم در روستایمان است اما مزار دو شهید گمنام در مسکن مهر رشت است که هروقت دل تنگ می شوم، میروم کنار آنها میشینم و فاتحه می خوانم. به آنها میگویم: من هم جای مادر شما!

درد ودلش تمام که می شود، میپرسم: آیا هرگز به خودتان گفته اید ای کاش نگذاشته بودم برود؟ از رفتنش پشیمان نیستید؟با تاکید میگوید: نه! نه! هرگز! همه یک روز می خواهیم بمیریم؛ حالا چه بهتر که در راه امام حسین(ع) باشد!

راستی این زن، نامش مادر است. نام دیگری ندارد!

 

 

Tags: حسینیه گلزار شهدای رشت،شهید قربان حسین فتحیگیلان صدرمادرمادر شهیدمهتا صدری

نوشته مشابه

موفقیت گیلان‌ صدر: رسانه مسیر تغییر را هموار کرد

موفقیت گیلان‌ صدر: رسانه مسیر تغییر را هموار کرد

by shahed
۱۵ شهریور ۱۴۰۴
0

اختصاصی/ گیلان صدر:ماه ها بلاتکلیفی در معاونت مشارکت‌های اجتماعی با ورود رسانه و مطالبه‌گری پایان یافت؛ الهام پورجادی بعنوان سرپرست معاونت تشکل‌ها و مشارکت‌های اجتماعی استانداری گیلان منصوب شد. معاونت تشکل‌ها و مشارکت‌های اجتماعی استانداری گیلان در سال‌های اخیر به یکی از پرچالش‌ترین جایگاه‌های اداری استان بدل شده بود؛ جایگاهی...

روایت یک باند فساد امنیتی در گیلان؛ چگونه امنیت استان به گروگان گرفته شد

روایت یک باند فساد امنیتی در گیلان؛ چگونه امنیت استان به گروگان گرفته شد

by shahed
۱۴ شهریور ۱۴۰۴
0

اختصاصی/ گیلان صدر/ مهتا صدری: صادقانه‌ترین و مستندترین گزارش درباره باند فاسد امنیتی گیلان که با تلاش وابستگان و منسوبین این افراد طی چند سال پس از دستگیری‌شان، اطلاعات ضد و نقیض و گمراه‌کننده درباره پرونده‌شان به مردم می‌رسید، بر اساس حکم قطعی قضایی و گردش کار پرونده را در...

تراموا در رشت؛ همیشه در حد مطالعات!

تراموا در رشت؛ همیشه در حد مطالعات!

by shahed
۱۳ شهریور ۱۴۰۴
0

اختصاصی/ گیلان صدر: باز هم حرف تراموا. این‌بار از زبان استاندار گیلان: «مطالعات آماده است و تراموا بهترین گزینه برای رشت.» حرفی که شاید برای کسی که تازه شنیده امیدوارکننده به‌نظر برسد، اما برای ما مردم رشت چیزی جز تکرار یک خاطره فرسوده نیست. این داستان از سال ۹۰ شروع...

فشار ارگانی علیه یک خبرنگار؛ وقتی شاکیان او از دل قدرت می‌آیند

فشار ارگانی علیه یک خبرنگار؛ وقتی شاکیان او از دل قدرت می‌آیند

by shahed
۱۲ شهریور ۱۴۰۴
0

اختصاصی/ گیلان صدر: از بازداشت ۱۵ روزه غیرقانونی در سال گذشته و سیل شکایت‌های سازمان‌یافته دیروز تا شکایت امروز؛ روایت پرونده‌سازی علیه مدیرمسئول یک رسانه رسمی در گیلان. یک خبرنگار و مدیرمسئول رسانه‌ای دارای مجوز از معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، بار دیگر هدف شکایت‌های سازمان‌یافته قرار گرفته است؛ این بار...

Comments 2

  1. محمد می‌گوید:
    4 سال ago

    بسیار زیبا و دلنشین

    پاسخ
  2. امیر علیپور می‌گوید:
    4 سال ago

    داغ مادران شهدا، گریبانگیر آنانی است که پس از رسیدن به مناصبی که شبها خوابش را می دیدند، به میمنت از گلزار شهدا بازدید می کنند اما به محض نشستن پشت آن میز لعنتی، می شوند غلام حلقه به گوش اربابانشان…
    اسم شهید را منی درک می کنم که شاهد تشییع پیکر عباس دوران در زمان سربازیم بودم.
    وقتی از شهید حرف می زنیم، باید بدونیم که شهادت یعنی، دوری از همه عزیزان.بودنِ در غریبی و گشنگی و تشنگی و …

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین اخبار

موفقیت گیلان‌ صدر: رسانه مسیر تغییر را هموار کرد

روایت یک باند فساد امنیتی در گیلان؛ چگونه امنیت استان به گروگان گرفته شد

تراموا در رشت؛ همیشه در حد مطالعات!

فشار ارگانی علیه یک خبرنگار؛ وقتی شاکیان او از دل قدرت می‌آیند

شرکت ۲۷ استان در فراخوان جشنواره تئاتر خیابانی شهروند لاهیجان

صندلی‌ای که استاندار را زمین زد و معاونی که هنوز پابرجاست

افتتاح پروژه‌های سرمایه‌گذاری و زیرساختی در منطقه آزاد انزلی با حضور استاندار گیلان

درختان را می‌برند، خبرش را ما می‌شنویم

بندر کاسپین؛ هاب اوراسیا با اتصال ریلی و توسعه زیرساخت‌ها

پرونده‌ای برای جنگل یا یک شوی قضایی؟

حرکتی زیبا، پرسشی تلخ/ ۱۵۱۳ خودرو؛ از جبهه‌های جنگ تا محرومیت امروز

تأمین ۲۰ آمبولانس جدید برای گیلان با همکاری منطقه آزاد

اخبار پربازدید

روایت یک باند فساد امنیتی در گیلان؛ چگونه امنیت استان به گروگان گرفته شد

روایت یک باند فساد امنیتی در گیلان؛ چگونه امنیت استان به گروگان گرفته شد

۱۴ شهریور ۱۴۰۴
بازگشت مرد باروتی به شهرداری رشت/ محمود باقری خطیبانی مشاور اجرایی شهردار رشت شد

بازگشت مرد باروتی به شهرداری رشت/ محمود باقری خطیبانی مشاور اجرایی شهردار رشت شد

۱۴ آبان ۱۳۹۸
صندلی‌ای که استاندار را زمین زد و معاونی که هنوز پابرجاست

صندلی‌ای که استاندار را زمین زد و معاونی که هنوز پابرجاست

۱۱ شهریور ۱۴۰۴
فشار ارگانی علیه یک خبرنگار؛ وقتی شاکیان او از دل قدرت می‌آیند

فشار ارگانی علیه یک خبرنگار؛ وقتی شاکیان او از دل قدرت می‌آیند

۱۲ شهریور ۱۴۰۴
جاده‌کشی شبانه در هیرکانی؛ قانون در تعطیلات، مردم در خیابان

جاده‌کشی شبانه در هیرکانی؛ قانون در تعطیلات، مردم در خیابان

۵ شهریور ۱۴۰۴
پرسش‌های بی‌پاسخ؛ سکوتی به ضرر مردم رشت

پرسش‌های بی‌پاسخ؛ سکوتی به ضرر مردم رشت

۱ شهریور ۱۴۰۴

اخبار پر اشتراک

  • راه اندازی سامانه نوبت دهی تلفن همراه در مراکز درمانی تامین اجتماعی گیلان

    راه اندازی سامانه نوبت دهی تلفن همراه در مراکز درمانی تامین اجتماعی گیلان

    1788 shares
    Share 715 Tweet 447
  • مسئولان استان پاسخگو باشند/نهاد صادر کننده مجوز خانه عفاف فخر در گیلان کیست؟

    1654 shares
    Share 662 Tweet 414
  • اولین مرکز اختلالات اُتیسم استان با سرمایه گذاری بخش خصوصی در رشت افتتاح شد

    1416 shares
    Share 566 Tweet 354
  • هشدار در خصوص خطر اپلیکیشن لایکی برای نوجوانان/در لایکی هیچ مرز اخلاقی مشخصی وجود ندارد

    1280 shares
    Share 512 Tweet 320
  • شرح فاجعه؛ نامهٔ آسیا ابتهاج به مسعود بهنود

    1262 shares
    Share 505 Tweet 316

گیلان صدر

دسترسی سریع

  • درباره ما
  • تماس با ما

شبکه های اجتماعی

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این پایگاه خبری_تحلیلی محفوظ میباشد.

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع میباشد . انتشار مطالب به معنی تایید محتوای آنها نیست |  سئو کیورد

No Result
View All Result
  • خانه
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سلامت
  • فرهنگی
  • پرونده ویژه
  • یادداشت
  • طنز
  • سایر رسانه ها

eRasaneh_Trustseal(82722, true);

Welcome Back!

Login to your account below

Forgotten Password?

Retrieve your password

Please enter your username or email address to reset your password.

Log In