گیلان صدر: به قلم دکتر عزیز عبدالهی/ در جهان توسعه، هیچ استان یا سرزمینی راهی به پایداری نمییابد مگر آنکه از سطح گفتارهای آرمانی به حوزهی نهادهای واقعی و کارآمد گذر کند. توسعه، بیش و پیش از آنکه برنامهای بر روی کاغذ باشد، قرارداد نانوشتهی جامعه با عقلانیت خویش است؛ قراردادی که تنها در سایۀ نهادهای زنده و اعتماد عمومی دوام مییابد.
گیلان، با سابقهی تاریخی در مدنیت، فرهنگ و دیانت، امروز بیش از هر زمان دیگر در معرض آزمون عقلانیت حکمرانی است. حکمرانی عقلانی حاصل گفتوگوی نهادها و سازمان هاست؛ نهاد، اندیشهی پایدار جامعه است و سازمان، عملِ عقلانی آن. و هرگاه این دو از هم جدا شوند، جامعه در هیجانِ سیاست و ضعفِ منش تصمیم گیری فرو میرود.
این استان تا زمانی که نهادهای محلی و مدنیِ خود را از ایستایی نمادین رها نکند، در حاشیهی تضاد میان ظرفیتهای فرهنگی و ناتوانی نهادی باقی خواهد ماند. بازسازی نهادهای گفتوگو، تصمیمسازی و مسئولیت مدنی، ضرورتی فوری است؛ نه برای افزودن بر شمار سازمانها، بلکه برای دمیدن روح جمعگرایی در کالبد فردگراییِ پراکندهای که سالهاست روابط اجتماعی گیلان را فرسوده کرده است.
تجربۀ مشارکت مردم، دانش دانشگاهها و عقلانیت انجمنهای محلی، هنگامی ارزش توسعهای مییابد که در قالب نهادهای پایدار تصمیمسازی نهادینه شود. عقلانیت حکمرانی در گیلان دقیقاً از این نقطه آغاز میشود:از تبدیل دانش اجتماعی به سازوکار نهادی، از ترجمهی تجربهی مردمی به ضابطهی تصمیم.
در غیاب چنین پیوندی، مدیریت استان ناگزیر در چرخهی واکنشهای مقطعی و گسستهای سیاسی گرفتار میماند؛ اما اگر گیلان بتواند عقل سیاست و تجربهی جامعه را به گفتوگویی پایدار بنشاند، میتوان امید داشت که از مدار مدیریت واکنشی بیرون آمده و به افق برنامهریزی آیندهنگر و هوشمند منطقهای وارد شود.
این همان جایی است که توسعه، از شعار به شعور بدل میگردد و استان، از ناحیهی جغرافیا، به نهاد خردِ جمعیای ارتقا مییابد که توان بازتولید خود را دارد. گیلانِ آینده، اگر بخواهد به الگویی برای توسعهی منطقهای بدل شود، ناگزیر است عقلانیت را در متن حکمرانی بنشاند؛ کاری که آغازش از ایمان به گفتوگو، شفافیت، و نهادهای مدنی است، نه از دستورِ اداری بالادست.











