گزارش اختصاصی گیلانصدر به مناسبت روز پرستار
در گیلان، پرستاری دیگر شغل نیست؛ دوندگی میان شیفت و خستگی است. کمبود نیرو، شیفتهای سنگین، معوقات چندماهه، و برخورد تحقیرآمیز مردم، پرستاران را تا مرز فرسودگی رسانده است. آنها دیگر کارشان را با عشق انجام نمیدهند، بلکه بخاطر غریزهی بقاست که دوام آورده اند.
یکی از پرستاران میگوید: «یکی از مشکلات ما نبود نیرو و کمبود نیروی مرد است. فقط حدود ۴۰ درصد بخشها نیروی مرد دارند. شیفتها سنگینه چون نیرو نیست. حقوق کمه، رفاهیات نداریم، کارانههامون عقبه. مردم هم با بدرفتاری سر ما خالی میکنند. کسی نمیفهمه ما هم انسانیم.»
پرستار دیگری می گوید: «مشکل اصلی حقوقه. انگار در این جایگاه سواد پرستاری مهم نیست. دنبال حاشیهاند، نه عملکرد. کسی که بیشتر خم و راست میشود، عزیزتره. نسبت نیروها رعایت نمیشود؛ یکی دوازده تا بیمار دارد، یکی چهار تا. با این حجم کار، چطور انتظار دارن اشتباه نکنیم؟
وقتی موشها آسودهتر از پرستارانند
مشاهدات بیماران در بیمارستان امیرالمؤمنین رشت از وضعیتی خبر میدهد که دیگر نمیتوان نامش را «خدمات درمانی» گذاشت. در راهروهای این بیمارستان، موش ها آزادانه میچرخند و گزارش ها حاکی از وجود ساس و کک در بیمارستان است. دستگاهها خراب اند و ماههاست تعمیر نشده اند.
یک بیمار میگوید: «توی درمانگاه، متخصص شبکیه نیست. مردم دارن کمکم بیناییشونو از دست میدن. برای یک ویزیت ساده باید چند ماه منتظر بمونی. مردم ۴-۵ ساعت تو صف میمونن و بعد کار به دعوا و داد و فریاد میکشه.
در این شرایط، نه محیط کاری امن است، نه امکانات درمانی در شأن بیمار، و مسئولان هنوز مشغول وعده و مصاحبههای روابطعمومیاند.
گیلان، در پایینترین رده عدالت درمانی
برخی بخشها آنقدر با کمبود نیرو روبهرو هستند که برای پر کردن شیفتها، از ماماها در اتاق عمل استفاده میشود. پرستاران تا ۹۰ ساعت اضافهکار اجباری در ماه دارند. نماینده رشت و خمام در مجلس هم تأیید کرده این وضعیت بحرانی است.
این اعداد خشک نیستند؛ معادلاند با بیخوابی، اضطراب و اشتباه انسانی. وقتی مدیریت منابع انسانی توان کافی ندارد، بیمارستانها به بیقانونی ناگزیر میشوند: نیروی شرکتی، قرارداد موقت، اضافهکار تحمیلی. همهچیز به جز احترام.
از گیلان تا آلمان؛ مهاجرت سفیدپوشان
پرستاران راه فرار را پیدا کردهاند؛ از گیلان به تهران، از تهران به آلمان و قطر.. وقتی حقوق پایینتر از کلانشهرهاست، کارانهها ماهها عقب است، و محیط کار خالی از احترام؛ مهاجرت تنها راه باقیمانده است.
سیستم بیمار، نه درمانگر
مدیریت منابع انسانی سالهاست بر همان مدار میچرخد: استخدام محدود، معوقات معوق، وعدههایی که پشت در وزارتخانه میماند.
وقتی معیار ارتقا، سکوت است نه تخصص؛
وقتی پرستار با مدرک دانشگاهی زیر بار بیعدالتی له میشود و…دیگر پرستار مقصر نیست، سیستم بیمار است که صدای او نادیده گرفته میشود.











